اینو حتما بخونید...

مطمئنم پشیمون نمیشید چون خیلی قشنگه.

اگه نخونید سرتون کلاه میره ها!!! گفته باشم!

دختر و پسری همدیگرو خیلی دوست داشتن .ولی پدر و مادر اونا راضی نبودن.پسر به دختر گفت بیا با هم ازدواج کنیم و بعد از اینجا فرار کنیم.دختر هم قبول کرد.وقتی پدر و مادر این خبرو شنیدن تصمیم گرفتن که برای ازدواج رضایت بدن.بنابراین اونا فرار نکردن.سه روز به عروسی مونده بود که لباس عروس دختر یه کوچولو لک شده بود.هرچقدر هم شستن نرفت.تااین که دیگه دست از شستن برداشتن.شب یه نفر به خواب دختراومد و گفت سعی کن لکه ی لباستو از بین ببری هر چه زود تر.صبح دختر باز هم هرچه سعی کرد نتونست لکه ی لباس رو از بین ببره.باز شب اون اومد بخوابشو همینو گفت.ولی دختر باز هم نتونست از بین ببره.روز آخر اون شخص به خواب مادر دختره رفت و گفت لکه ی لباس عروس دخترتو باید هرچه زود تر از بین ببری.مادر هم هرچه سعی کرد نشد.تا روز عروسی رسید و اون شخص که به خوابشون میومد ظاهر شد و گفت:شست و شو یعنی پرسیل .فقط شما با کمک پرسیل میتوانید لکه ی لباس خود را از بین ببرید.خب دیگه اینم از زندگی پرسیلیه این دختر.